پشت شیشه برف می بارد

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد

پشت شیشه برف می بارد

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد

43

بعد از رفتن امید، مامان و بابا را با این حرفها که لغزش طبیعی است و همین که دفعه قبل دو ماه پاک بود و این بار 5 ماه، نشان می دهد در مسیر بهبودی قرار دارد، آرام کردم؛ کمی آرام. ظهر که سعید آمد هیچ حرفی از امید نزد و نپرسید کجاست. مامان گفت: سراغ امید را نمی گیری؟ سعید جواب داد: آقای سین زنگ زد. گفت که قرار شده یک دوره دیگر امید در کمپ بماند و این همان چیزی بود که امید از ان می ترسید.

 

ادامه مطلب ...