پشت شیشه برف می بارد

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد

پشت شیشه برف می بارد

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد

62

دارم به این فکر می کنم که اگر مامان را با دست و پای بسته بگذارند جلوی امید و پشت سر مامان، کمی شیشه یا هروئین یا هر زهرمار دیگری بگذارند و به امید بگویند اگر  مصرف کنی مادرت می میرد قبول می کند و می رود مصرف می کند. بعدش نهایتا دو روز می نشیند بالای سر مامان به گریه و زاری و به خودش فحش می دهد و بد و بیراه می گوید. اما روز سوم دوباره می رود مصرف می کند؛ حتی اگر بابا را بگذارند جلویش و بگویند این بار اگر مصرف کنی بابایت را از دست می دهی. و دفعه بعدش هم مرا. و این قضیه آن قدر تکرار می شود که دیگر برای دو روز یا حتی یک روز یا یک ساعت و یا یک دقیقه یا یک ثانیه گریه کردن هم بالای سرمان نمی آید.