پشت شیشه برف می بارد

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد

پشت شیشه برف می بارد

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد

(40)

از آخرین باری که امید به کلینیک رفته بود سه هفته می گذشت و هر چه به اصرار می کردم دوباره برود نمی رفت. بالاخره یک روز گفت دیدن معتادها و کسانی که مشغول دریافت و مصرف متادون هستند حالش را بد می کند و از من خواست خودم بروم و این را به دکتر بگویم. من هم همین کار را کردم. دکتر با خوشرویی حرفم را پذیرفت و گفت نیازی نیست بیاید و همین که تا 6 ماه قرصهایش را بخورد خوب است. حال کلی اش را پرسید. گفتم همه چیز خوب است. همه چیز عالی است و کلی از او تشکر کردم.

  ادامه مطلب ...