پشت شیشه برف می بارد

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد

پشت شیشه برف می بارد

من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد

امیدم

یادته از همون روز اول بین من و تو فاصله ای نبود؟ من با لبهای تو می خندیدم؛ تو با چشمهای من گریه می کردی؟ 

یادته چه قدر زیر بارون دستت رو گرفتم و راه رفتیم و لذت بردیم؟ خیالم این بود که این جوری شاعر میشی!

  

یادته تموم قصه هایی رو که خونده بودم و نخونده بودم برای تو تعریف می کردم؟ نه یک بار، نه دو بار، نه ده بار، نه صد بار... هر بار که تو می خواستی... هر چی تو می خواستی.

یادته منو می خندوندی... هوامو داشتی... هواتو داشتم... ندیدنت دیوونگیم بود؛ بودنت آرامشم؟ 

تو همه زندگیم بودی. همه زندگیم هستی... هستی؟! هستی و این همه اشک رو گونه هامه؟؟؟؟!!!! هستم و تو این همه...

می دونم اگه نبودم تا حالا هزار بار تموم شده بودی. اما نمی دونی این جور بودنت تا حالا چند بار منو تموم کرده...

لعنتی! تمومش کن! یادته برای راست گفتنت فقط می گفتی به جون تو؟ به جون من... خوب شو. خوب بمون. بمون. بمون. بمون.


+ هنوزم بعد از سه سال باورم نمیشه تو از دستم رفتی عزیز دلم. تو همه زندگیم بودی. همه امیدم. همه آرزوهام. تو رو هزار تای همه مردم دنیا دوست داشتم. دوست دارم. یعنی میشه یه روز برگردی واسه همیشه. خوب شی واسه همیشه. میشه معمولی بشی. میشه زندگی معمولی داشته باشی؟ میشه؟ میشه این همه گریه برای همیشه تموم بشه؟!