روزهای اولی که امید آمده بود خیلی خوب بود. هر دو یمان و کل خانواده انگار ولع داشتیم برای با هم بودن. امید مدام می گفت چه قدر خوب است که در خانه و پیش ما است. دنبال کار می گشت. شبها می نشستیم با هم فیلم می دیدیم. هر بار نگاهش می کردم حس می کردم دارم با نگاهم قورتش می دهم و کاملا حس می کردم که چه قدر دچار کمبود حضورش هستم!